فکر گذشته یک لحظه هم رهام نمیکنه
- ۱ نظر
- ۰۶ دی ۰۲ ، ۱۵:۰۲
شخصا برام تحمل بدحجابی خیلی سخته تو بیرون از محل کار واسه یه لحظه است ولی تو محیط کار سخته واقعا
یه سری حرفها خیلی خوب تو ذهن آدم میمونه، مثلا من یادم میاد که یکی از دوستان برام کامنت گذاشته بود که هر چی دم دستته بگیر و بلند شو تا قوی بشی نگاه نکن که جنسش چیه؟
تو ذهنم موند ولی هیچ وقت نفهمیدم دقیقا باید چیکار کنم
یکی از هنرهای هر انسانی اینه که واقعیت هر اتفاق یا هر کسی رو ببینه.
مثلا فلان بازیگر ایرانی کار خلاف شانی کرده فردا میاد از نظام دفاع میکنه ما نباید ازش بت بسازیم چون واقعیت اینه که درسته از نظام دفاع کرده ولی اون کار خلاف شان رو هم انجام داده فردا که دوباره اون کار خلاف شان رو انجام داد آدمی که ازش تو ذهنمون بت ساخته بودیم فرو میریزه.
اونهایی که واقعیات رو میبینند زندگی بهتری دارند.
یکی از دوستام بهم گفت برای پیشرفت کردن باید نابینا و ناشنوا باشی
پارسال عید یه سفر به شیراز داشتیم بعدش هم به روستای مادری خودمون رفتیم.
شیراز که خیلی سفر دلنشینی برامون بود اما تو این پست میخوام از روابط توی روستا بنویسم که چه قدر دوستانه بود هر جا میرفتی همه به هم سلام علیک میکردند، من خودم خیلی از افراد رو نمیشناختم ولی هر کی رو میدیدم سلام و علیک میکردم. روابطی که تو شهر نمیشه دید و البته ساختار شهری هم جای این روابط نیست.
یه همکار داشتم که خیلی دروغ میگفت و به شکل تابلو هم دروغ میگفت جوری که حس میکردم داره به شعورم توهین میشه.
چند وقت پیش تو گروه گفته بود من صادقانه هر کمکی از دستم بربیاد برای مجموعه میکنم منم تو پی ویش نوشتم صادقانه رو خوب اومدی اینم بهش برخورده بود و به مدیر عاملمون گفته بود مگه من خالی بندم که اینجوری بهم گفته.
نتیجه اینکه وقتی خیلی دروغ بگیم یکی اینجوری به رومون میاره پس بهتره که دروغ نگیم اصلا:)
تو محیط کاریم خیلی مشکلات هست از وجود همکاران مشکل دار گرفته تا حقوق پایین و... اما هر وقت میخوام از اینجا برم دست و دلم میلرزه و میگم شاید ظاهرشون اینجوریه و از کم عقلشیونه خیلی از این کارها
+ میدونم که الان یه عده میان و قضاوتم میکنن ولی مهم نیست