نوشته هام

سلام خوش آمدید

چه جوری میشه به زندگی رنگ و بو داد؟

  • ۳ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۴۹
  • اقای ‌ میم
علاقه من به فوتبال زیاده البته در سطح ملی، به خاطر همین از الان لحظه شماری میکنم برای جام ملت ها و همینطور از دیدن اینکه یه ایرانی بره تیم بزرگ خیلی خوشحال میشم مثلا از رفتن سردار به رم بسی خرسند گشتم. امیدوارم تو جام ملت‌ها بالاخره بعد از سال‌ها قهرمانی رو به دست بیاریم.
  • ۰ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۴۰
  • اقای ‌ میم

میگن یه سری قورباغه میوفتن ته چاه یه سری قورباغه هم از بیرون چاه در حال مسخره کردن و ناامید کردن قورباغه‌های داخل چاه بودند. یکی از این قورباغه‌ها شروع میکنه به تلاش کردن و قورباغه‌های بیرون هم شروع میکنن مسخره کردنش، اون قورباغه به تلاشش ادامه میده و قورباغه‌های بیرون هم به تلاششون برای مسخره کردنش هر چه قدر اون قورباغه تلاشش رو بیشتر میکنه قورباغه‌های بیرون هم تلاششون رو بیشتر میکنن و در نهایت قورباغه داخل چاه میاد بیرون. وقتی میاد بیرون قورباغه‌های دیگه میفهمند این قورباغه کر و لال بوده و فکر میکرده اون‌ها دارن تشویقش میکنند به همین خاطر روحیه میگرفته و تلاشش رو بیشتر میکرده.

  • ۱ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۵۰
  • اقای ‌ میم
من : قراره با یه همکار دیگه روی سایت کار کنیم
مهدی : خانمه؟
من : نه آقاست
مهدی : به علی بگو یه خانم رو بیار کنار من میخوام باهاش دوست بشم، علی آدم روشنیه


نمیدونم چی شده که به این لجن ها میگیم روشن فکری به بی قید بودن میگیم انعطاف و ...
چرا ارزش‌ها جاشون رو دادن به بی ارزشی؟
چرا اسامی رو جا به جا میکنیم؟
  • ۳ نظر
  • ۰۹ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۳۰
  • اقای ‌ میم

با یکی از رفقام تلفنی صحبت میکردم که حالم خوب نیست بهم گفت من جوون که بودم نا آروم بودم وقتی ازدواج کردم انگار به آرامش رسیدم تا به حال با این دید که پشت ازدواج آرامش هست بهش نگاه نکرده بودم.

  • ۸ نظر
  • ۰۹ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۵۰
  • اقای ‌ میم

خیلی زندگیم سوت و کور شده اصلا اینجا خبری از مشتری نیست تازه قراره شنبه یه جلسه ای برای سایت داشته باشیم.

این روال سوت و کور یکنواخت بدون هیجان خیلی آزار دهنده است.

  • ۴ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۰۹
  • اقای ‌ میم

بعضی وقتا خود آدم حواسش به یه سری از مسائل نیست یکشنبه که رفتم دکتر، بهش گفتم پدرم شهرستانه و یک سالی هست که باهاش در ارتباط نیستم گفت آخرین بار یک سال پیش دیدیش؟

گفتم آره گفت حال و احوالش رو بپرس

همین باعث شد شب بهش یه زنگ بزنم و در حد اینکه بهش بگم زنگ زدم حالتو بپرسم باهاش صحبت کنم.

وقتی هم رفتم داروخونه دارو بگیرم بهم گفتند ازاد باید برات حساب کنیم پیگیر که شدم فهمیدم چون پول بیمه ام رو دو ماهه نریختم برام بیمه درمانی رد نشده و همین باعث شد که پول بیمه ام رو واریز کنم.

  • ۶ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۳۷
  • اقای ‌ میم

وقتی خشم زیاد بشه منطق از بین میره

مثلا من سعی میکنم با همکارام بحث نکنم ولی چون خشم دارن هی میپیچن به پر و پام و دنبال بحث منطقی هم نیستند.

مثلا میپرسن از روحانی خوشت نمیاد نه؟

وقتی میگم نه باید طرف دنبال دلیل بگرده قائدتا ولی کسی که بحث میکنه و جواب نمیخواد و فقط مریضه برمیگرده میگه آهان رئیسی خوبه پس

ای مرده شور رئیسی رو ببرن

میان از من میپرسن به حکومت چه ربطی داره که کی چی بپوشه 

و وقتی میخوام در جواب بگم این یه مساله اجتماعیه

میدونم که طرف میخواد فقط فحش بده و اصلا منطقی نداره شما یا واقعا برات سواله که به حکومت چه ربطی داره که من جواب باید بدم یا جواب رو میدونی پس واسه چی از من میپرسی:)

میاد از من میپرسه پوشش به حکومت چه ربطی داره و قبل از اینکه بخوام جواب بدم برمیگرده میگه ای فلان فلان شده ها

من با همچین آدم هایی طرفم اینجا

  • ۲ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۳۹
  • اقای ‌ میم

دیروز همکارانم غلمان و حوری رو زیر سوال میبردند بعد میگفتند یه ذره اگه آدم فکر کنه به این نتیجه میرسه این ها همه چرت و پرتند. برام جالب بود که خودشون رو اهل تفکر میدونن.

متاسفانه نمیشه باهاشون هم حرف زد. یه همکارهام هست که هی میگه به تو چه که فلانی با حجاب میاد بیرون یا بی حجاب یا ... اگرم بخوام در جوابش بگم یه مساله اجتماعیه با خشم میخواد جواب بده یعنی اهل منطق نیستند و ذهنیتشون اینه که من مخالفم و چیزی که فکر میکنم درسته.

  • ۰ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۳۳
  • اقای ‌ میم

امروز نگهبان اومد برای شوخی محکم زد به در، گاهی یه تلنگر اینجوری خوبه واسه آدم

  • ۰ نظر
  • ۰۸ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۳۹
  • اقای ‌ میم