یکی از چیزهایی که بهم خیلی لذت میده اینه که یه خانم مسن بهم مثل پسر خودش نگاه کنه و پسرم، بچه ام یا مادرم صدام کنه.
مثلا وقتی برای کار اجرایی مراسمات مختلف میرفتم یه مسئولی داشتیم که بهم میگفت مادرم فلان کار رو میکنی؟
این خیلی برام لذت بخش بود.
آقای رئیسی هم گفتند بساط بدحجابی پرچیده خواهد شد.
چون میدونم الان یه عده میان میگن بره مشکلات اقتصادی رو درست کنه و ...
من خوشحال شدم از این موضوع و خوشحالی خودم رو هم پنهان نمیکنم حالا هر کی هر چی میخواد بگه بگه
من از ساعت 10 صبح تا 8 شب سر کارم با حقوق زیر وزارت کار پول بیمه رو هم خودم میدم جای من بودید تو این کار میموندید؟
یکی از حسرتهای زندگیم اینه که کاش تو یه دانشگاه خوب درس میخوندم و به هر کسی هم که دانشگاه خوبی درس خونده غبطه میخورم
من یه جایی رو میشناسم که افراد داخلش کار میکنن و حقوق خیلی کمی دارن اما یه چیزشون لذت بخشه و اون اینه که زندگی میکنن کاری که شاید خیلی از افراد با حقوق بیشتر قادر به انجامش نیستند
به قول یکی از دوستان خود زندگی کردن یه هنره
دیشب به همراه خواهرم داشتیم فیلم طلا رو میدیدیم بعد من قشنگ یه جاهایی از فیلم رو حدس میزدم مثلا آخر فیلم هومن سیدی با برادرش میخواستن قاچاقی از مرز عبور کنند و کلی دلار داشتند که تو کیف هومن بود و قاچاقچیها متوجه شده بودند روز آخر که میخواستند از مرز عبور کنند هومن به برادرش اشاره کرد که تو برو سریع به خواهرم گفتم پولها رو داده به داداشش، خواهرم گفت آخه کاور کشید رو کیفش که پولش خیس نشه گفتم میخواست توجه قاچاقچیها رو جلب کنه که همینم شد. حالا یا نویسنده خیلی تابلو سناریو رو نوشته یا من خیلی باهوشم:)
اگر وقت خالی زیاد داشته باشید و بخواید این فرصت خالی زیاد رو ببندید چیکار میکنید؟