- ۱ نظر
- ۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۵:۱۰
تقریبا هر روز به این فکر میکنم کاش زودتر از اون دیوونه خونه می اومدم بیرون
هر چی خل وضع و روانی بود اونجا جمع شده بودن
از هوش مصنوعی بدم میاد چون کارها رو خیلی راحت کرده و آدم ها رو تنبل
یه نعمتی که خدا بهش داده بود آدم شناسیش بود مثلا میدونست فلانی چه جور آدمیه یا بهمانی چه جور و این خیلی ویژگی خوبیه
طرف به من میگفت باید خدا رو شکر کنی میتونستی سر کار بیشتر اذیت بشی
اینجوری که پس آدم بره بدترین جای ممکن کار کنه بعد هم بگه خدا رو شکر
فکر کنم تنها کسی که میتونه بدون مشکل به پلن بیان دسترسی داشته باشه منم
من فعلا هدفم اینه از شلوغی ها دور باشم.
در روزهای جنگ از تمام کانال ها با توجه به سرعت اخبارشون خارج شدم.
خوابیده بودم تو اتاق خواب و داشتم به این فکر میکردم که جای خوبی نخوابیدم و اگه شیشه ها بریزه روم چی که همون لحظه شیشه ها و در اتاقمون لرزید و من به سرعت از اتاق خواب بیرون رفتم و مادرم که از خواب پریده بود بهمون میگفت نترسید نترسید.
این عینی ترین اتفاقی بود که تو اون روزها لمس کردم جوری که حدود یک ساعت زمان برد تا به حالت عادی برگردم.
تا دلتون بخواد صدای پدافند شنیدم ولی تو اون لحظه جنگ رو لمس کردم.