- ۷ نظر
- ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۳۲
1.یه منشی داریم که دنبال گیر دادنه امروز اومدم ناهار بخورم میگه از فردا سر میز خودت غذا میخوری من تو آشپزخونه که داغ میکنم همونجا هم میخورم ضمن اینکه اصلا این چیزها جزء وظایف یک منشی نیست ولی خب میخواد گیر بده دیگه دلیل اینکه اینجا نوشتمش هم اینه که نگفتنش درونم رو سیاه نکنه
2.اخیرا خواب های عجیبی میبینم دیشب خواب میدیدم برده بودنم وزارت اطلاعات:)))) چرا حالا:)))) من اصلا تو قضایای اخیر اگه موضعی هم گرفتم در موضع دفاع از نظام بوده.
3.اینجا رو هم ببینید
یکی از دردهام اینه که کسی برام وقت نمیذاره به هر کی رو میزنم درگیر زندگی خودشه تنها کسی که برام وقت میذاره مشاورمه که اونم به خاطر وظایف شغلیشه
1.دیشب شب قدر خاصی بود برام یکی از بهترین جاها برای خادمی نصیبم شد (دم در به مردم پلاستیک میدادم برای نگهداری کفشهاشون.) حتی رضا اومد و بهم گفت خیلی دوست دارم جای تو باشم چون جایی که هستی نفس رو له میکنه.
2.با آقای مسعودی پور و زارع قدم میزدیم که آقای مسعودی پور رفتند سمت یه دختر و پسر که با وضع بدی کنار هم نشسته بودند بهشون تذکر داد وقتی اومد کنار دو تا جوون با حالت تیکه انداختن برگشت گفت چه قدر آمر به معروف زیاد شده. دوباره دو قدم جلوتر به دو تا دختر بدون حجاب گفت دخترای عزیزم حجاب دستور قرآنه و رد شد و رفت و دوباره همین کار رو تکرار کرد، واقعا یه لحظه به شجاعتش غبطه خوردم و به فکر فرو رفتم که من چرا تا به حال تذکری تو این موارد ندادم؟ حتی آقای زارع بهش گفت اگه سه چهار نفر دیگه مثل شما شروع به تذکر دادن کنند اونها هم شروع به رعایت میکنند.