نوشته هام

سلام خوش آمدید

روز اولی که اومدم سر این کار فهمیدم جای خوبی نیومدم مثلا همون روزهای اول دیدم رو یه موتور 20 تا جعبه قرار دادن و فهمیدم خیلی از اصول رو نداره

یا مدیر شرکتمون مثل یک مدیر جدی نبود و بگو بخند داشت

یه مقدار که گذشت دیدم خیلی از کارگرا معتادند و تو مجموعه هم بعد ساعت کاری بساط عرق خوری دارند.

خب منم تو شرایطی نبودم که جای دیگه بهم کار بدن چون سطح هوشیاریم پایین بود و نظم ذهنی نداشتم و اینجا بهم کاری نداشتند و استرسی هم نداشت. یه چند باری خواستم بیام بیرون ولی مشاورم بهم پیشنهاد داد برای بیرون اومدن عجله نکنم.

همزمان یه همکار داشتم که دانشجوی دکترای داروسازی بود، بقیه بچه‌های این محیط اکثرا دنبال درس و این ها نبودند و خب براشون همچین جایی بد نبود ولی من و سهیل(همون همکارم) میفهمیدیم که اینجا جای خوبی برای کار نیست اوایل حقوق وزارت کار رو میداد بدون بیمه و ناهار بعد کم کم از اون هم کمتر شد و همین حقوق رو هم دیر به دیر میده.

یه مدت که گذشت سهیل با عصبانیت این کار رو ترک کرد ولی من موندم سهیل چند تا شغل عوض کرد تا رفت تو صنف طلا فروشی و بعد از مدت ها اتفاقی دیدمش و بهم گفت تو هم بیا تو همین کار و منم یه هفته رفتم و قسمت نبود و دوباره برگشتم سر همین کار.

من تو این سه سال دائم به این فکر میکردم از این کار بیام بیرون ولی خب خانواده مشاور و خیلی‌های دیگه میگفتند اول بگرد دنبال یه کار بهتر بعد بیا بیرون اما حضورم سر این کار خودش یه مانع جدی برای رفتن به کار جدید

تو این سه سال خیلی چیزها دیدم مثلا همکاری که اهل غمه زنیه، همکاری که معتاده، همکاری که طبق لیست قیمت قیمت نمیده به مشتری و بالاتر میگه، شنیدن حرف‌های رکیک، کار کردن کنار آدم‌هایی که فقر فرهنگی دارند چون اغلب تحصیلکرده نیستند حالا نمیگم هر کی تحصیلکرده است خوبه ولی به هر حال این‌ها از قشر پایین جامعه هستند از نظر فکری 

اما چیزی که باعث شد اینجا بمونم یه نکته مثبت بود و اون این بود که کاری بهم نداشتند و من میتونستم خیلی راحت تمرین یا کسب مهارت کنم.

نمیدونم چی شد اینا رو نوشتم شاید چون افکار تو ذهنم رژه میرفتن.

  • ۳ نظر
  • ۲۴ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۱
  • اقای ‌ میم
صاحب شرکت ما اصلا ادم جدی ای نیست مثلا شنبه جلسه گذاشته بود بعد وسط جلسه گوشیش رو روشن کرده بود و با همسرش میگفت و میخندید
  • ۲ نظر
  • ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۲۹
  • اقای ‌ میم

دیشب خواب میدیدم امتحان ریاضی داشتم و هیچی بلد نبودم این آخرین امتحان دانشگاهیم بود که باید پاس میکردم و بقیه رو پاس شده بودم.

اون حس استرسی که تو خواب تجربه می‌کردم یه جور حس استرس واقعی بود و در نهایت یه مراقب اومد بالای سرم و شروع کرد بهم برسونه.

  • ۲ نظر
  • ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۱۶
  • اقای ‌ میم

بچه‌های انبارمون که اهل افغانستان هستند ازم خواستند که براشون به اسم خودم کارت عابر بانک بگیرم چون اون‌ها تو ایران نه کارت میتونند بگیرند و نه سیم کارت وقتی این رو به مسئولمون گفتم گفت چرا بدون هماهنگی این کار رو کردی اولش فکر کردم منظورش اینه چرا قراره از ساعت کاریت بذاری برای بچه‌ها امروز که دوباره باهاش صحبت کردم بهم گفت اینا یه دونه کارت بانکی دارن و اگه کاری با کارت‌ انجام بدن مسئولیتش با توست.

  • ۰ نظر
  • ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۱۹
  • اقای ‌ میم

انقدر احساس خستگی دارم که حد نداره یعنی برسم خونه میگیرم تخت میخوابم

نوشتن این پست به درد کسی نمیخوره ولی وقتی یه حسی تو وجودت زیاد میشه انگار دوست داری بیانش کنی حالا انقدر این حس خستگی زیاد بود که به نظرم بد نبود نوشتنش و حتی تا حدی بود که دوست داشتم یه نفر قولنجم رو بشکنه.

  • ۲ نظر
  • ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۳۱
  • اقای ‌ میم
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۷
  • اقای ‌ میم

رفقا به شدت حس پوچی دارم به نظرتون زندگیم رو به چی گره بزنم که از این حس در بیام؟

راه حلی به ذهنتون میرسه؟

  • ۳ نظر
  • ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۶
  • اقای ‌ میم

 دیروز رفتم برای کاری که پیشنهاد شده بود، محیطش در نگاه اول بهتر از اینجایی که الان هستم بود ولی ساعت کاریش یک ساعت بیشتر بود ضمن اینکه جمعه ها هم یه هفته درمیون از ساعت 9 صبح تا دو بعد از ظهر هستند تازه برگشت گفت یه سریا هستند صبح زنگ میزنن میگن دلمون درد میگیره 500 تومن میره تو حسابشون تا یاد بگیرن دلشون درد نگیره:)

شرایط کاریش سخت تر از جای فعلیم بود ولی با محیط بهتر چیزی که من تو کار فعلیم خیلی باهاش مشکل دارم. بعد درست الان کارم تو محیط فعلی جدی تر شده.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۱۶
  • اقای ‌ میم
یه چیزی بگم نمیگید غر میزنم؟
خیلی حس پوچی عجیبی دارم بعد نمیدونم در مقابلش چه کنم



پ.ن : اگه چشم نزنیم بیان حیلی فضاش بهتر از شبکه‌های دیگه مثل اینستاگرامه اونجا خیلی شلوغ پلوغه
  • ۱ نظر
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۰۱
  • اقای ‌ میم

دیروز رفتم جایی که قرار بود برم برای کار، صنف لوازم برقی بود و قرار بر این شد که اگر جور شد این کار من وظیفه محصول گذاری تو دیجی کالا رو به عهده بگیرم و برای اینکه بریم تو باکس دیجی کالا باید رقبا رو چک کنم و قیمت محصول خودمون رو کاهش بدم. یه لحظه به این فکر کردم که یعنی برای فروش باید فروش رقبای خودمون رو کاهش بدیم. 

رقابت رو چیز بدی نمیدونم ولی رقابت تا جایی که روزی دیگری رو کم کنیم؟

  • ۲ نظر
  • ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۱۶
  • اقای ‌ میم