- ۳ نظر
- ۳۱ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۴۲
حساب اون بنده خدا و محل کار قبلی باشه برای بعد
الان جنگه و همه باید به هم کمک کنیم برای پیروزی
+حس میکنم این جنگ بدجوری بوی ظهور رو داره مگه اینکه یا یه عده از داخل فشار بیارن برای توقف جنگ یا از کشورهای خارجی
یه بنده خدایی دم محل کارم بود من برداشتم این بود که خیرخواهمه خلاصه ما باهاش صحبت میکردیم بعد یه جاهایی هر چی از دهنش درمیومد به ما میگفت من هم تا میومدم حرف بزنم میگفت الان نباید حرف بزنی باید گوش بدی خلاصه وقتی از این کار اومدم بیرون شروع کردم بهش پیامکی جواب دادن بعد نمیدونم شرایط جنگه یا هر چیز دیگه عصبانی شدم و امروز باهاش تماس گرفتم.
حرف های خوب هم بهم زد مثلا بیرون اومدن از کارم رو مدیونشم ولی خب اومدم حرف بزنم باهاش بهم گفت چرا بهم پیام میدادی بعد دیدم لحنش آروم شده شروع کردم باهاش آروم حرف زدن قطع شد و من شروع کردم حرف هام رو پیامکی بهش گفتن دیدم دوباره زنگ زد که آقا پیام نده و اینبار لحنش تند شد که من اصلا خیرخواهت نبودم تو برو موفق شو و چرا بهم پیام میدادی من دیدم داره عصبانیم میکنه برگشتم با لحن بد باهاش صحبت کردن که آقا تو حق نداشتی باهام بد صحبت کنی بعد هم برگشت گفت هم بی انصافی و هم بی ادب گفتم مودبانه میزاری حرفمو بزنم نمیذاشت منم گفتم برو بابا و گوشی رو قطع کردم.
من چهار سال و نیم جایی که بودم هر روز بابت اعتقاداتم بهم توهین میشد و شوخی هم نیست که من برگردم بگم خب الان هم که جام عوض شده خب بیخیال دیگه
بعد این همه مدت پیش خودم گفتم اگه باهاش صحبت نکنم اذیت میشم شروع کردم پیامکی باهاش صحبت کردن یه بار زنگ زد قطع کردم دوباره زنگ زد و من جواب ندادم امروز عصبانی شدم و گفتم ببینم اصلا چی میگه؟
زنگ زدم بهش و قصدم این بود حرف هایی که باهاش دارم رو باهاش مطرح کنم برای خالی شدن خودم ولی بهم گفت آدم بی انصافی هستی پیش خودم گفتم بزار اینجا بنویسم چیا گفته بهم شاید من اشتباه میکنم و شما بگید آیا کار من اشتباه بوده؟ شاید واقعا من بی انصافی کردم.
اول بگم که این بنده خدا بهم پیشنهاد داد که از اینجا بیا بیرون و همین باعث شد که من از اون کار بیام بیرون و شاید اگه نمیگفت هنوز اونجا بودم ولی خب یک سری مکالماتش رو هم مینویسم
بهم گفت اینجا که میای ریشاتو بزن چون اینها هیچکدوم مذهبی نیستن گفتم باشه
بعد میدیدم من سر کار باز هم دارم توسط این ها بازخواست اعتقادی میشم و میام بیرون هم این بنده خدا هم منو بازخواست میکنه آقا من پیش خودم گفتم شاید من باز دارم این ها رو تحریک میکنم روز شهادت آیت الله رئیسی من پیرهن سفید پوشیدم که بیخیال شن باز همون وضع بود البته کتمان نمیکنم در برابر ده تا حرف اون ها منم یه حرف اونم نه مستقیم و تو واتساپ در جوابشون میگفتم.
با عرض معذرت که اینو اینجا میگم به من میگفت برو پیشنهاد رابطه به منشیتون بده من این کار رو نکردم.
یه بار بهم گفت جایی که میری وقتی بهت میگن حقوقت کار قبلی چه قدر بوده بگو بیست تومن(در حالی که حقوقم خیلی کمتر از این ها بود) من پیش خودم گفتم آدمی که تقوا داشته باشه همچین پیشنهادی نمیده و نمیدونم این رو از کجا فهمیده بود و میگفت من باید این تقوا رو از ذهنت بکشم بیرون. من از شما میپرسم آیا تقوا داشتن چیز بدیه که از من میخواست نداشته باشم.
خوبی هم برام داشت و بهم گفته بود مثلا برای بالاتر رفتن روحیه ات سعی کن رنگ های روشن تر بپوشی ولی همین رو هم بد میگفت البته امشب بهم گفت تو حرف های من رو نمیفهمیدی به خاطر همین مجبور میشدم باهات بد صحبت کنم.
خلاصه سعی کردم همه آنچه که درباره رابطه ام با این بنده خدا گذشت رو اینجا بنویسم به عنوان یه آدم بی طرف بگید کار من اشتباه بوده؟
گفتم شاید من دارم اشتباه میکنم بزار چند نفر بی طرف بهم بگن
دیروز یکی از دوستام چند باری گفت میخوایم از تهران بریم بعد من میگفتم پس چرا من هیچ ترسی ندارم، یا اینهایی که میگفتن مردم تو هشت سال جنگ چی کشیدن رو درک نمیکردم تا اینکه نزدیکمون یه جا منفجر شد و صداش باعث شد شیشه هامون بلرزه یه یکی دو ساعت زمان برد تا به حالت نرمال برگردم
الان خیلی بهتر مردم غزه رو درک میکنم
اون دوستی که تا میگفتیم غزه میگفت عه کشورت پس چی بفرما حالا به خاک خودمون هم حمله شد تو لبنان و غزه میجنگیدند بهتر بود یا تو خاک خودمون
اگه دوست دارید از وضعیت نفوذی های اسرائیل تو کشورمون با خبر بشید سریال تهران رو ببینید.
برای این هوای آلوده
برای بورلی هیلز و درختای فرسوده
برای خرس کودیاک و احتمال انقراضش
برای راکون های بی گناه ممنوعه
https://x.com/Alirezaa9119/status/1932354448518468057
چند سالیه نمیتونم با جمع های مذهبی خوب ارتباط بگیرم مثلا استاد که سخنرانی دارن با تردید میرم