نوشته هام

سلام خوش آمدید

۱۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

برادرم دو تا دختر داره و تو تربیتشون اشتباهات زیادی داشته، محبت زیادی کرده و هر چی خواستند بهشون داده به خاطر همین لوس بار اومدند.
چند وقت پیش یکی از برادرزاده هام ده روزی مهمون ما بود اونم تو امتحاناتش.
من که شب ها میومدم خونه میدیدم سرش تو گوشیه، یه سری به مادرم گفتم درس میخونه مادرم گفت اصلا و چیزهای دیگه ای هم گفت مثلا میگفت موقع برگشتن به خونه زنگ یه خونه رو زده و فرار کرده.
بچه ای که ششم دبستانه تو این سن میگفت درس بخونیم که چی بشه؟ 
و متاسفانه برادرم به این رفتارهاش میخنده یعنی وقتی رفتار اشتباهی دارن به جای اینکه تذکر بده میگه آقربونش برم.
اون یکی هم وابسته بار اومده جوری که اصلا بدون پدر و مادرش جایی نمیمونه. نمیدونم آیا این برادرزاده ام هم بزرگتر بشه مثل اون یکی میشه یا نه چون برادرزاده بزرگترم هم وقتی کوچیک بود انقدر بد نبود الان که حس میکردم این ده روز به زور داره ما رو تحمل میکنه.
برای جفتشون آینده خوبی نمیبینم.
  • ۵ نظر
  • ۲۹ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۲۰
  • اقای ‌ میم
به مدت یه هفته آزمایشی رفتم تو یه طلا فروشی برای کار، ظرف شستن و خرید و جارو کردن و ...
ولی جمعه صاحب طلا فروشی تماس گرفت و گفت در شان شخصیت تو نمیبینم که بیای اینجا ظرف بشوری
  • ۰ نظر
  • ۲۸ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۱۴
  • اقای ‌ میم

خیلی خوبه که آدم بدونه چی از زندگیش میخواد 

  • ۳ نظر
  • ۲۴ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۵۹
  • اقای ‌ میم

خیلی از دست کارهای برادرم شاکیم یهو به یه چیزی کلید میکنه و ول نمیکنه یه سری بهم گفت برو گواهینامه بگیر گفتم نه زنگ زده بود به مادرم، مادرم هم گفته بود فعلا نمیشه دوباره به خودم پیام داده بود خیلی از دستش شاکی ام.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۱۴:۳۸
  • اقای ‌ میم
دیروز با علی رفتیم بیرون و کمی چرخ زدیم و بعد هم رفتیم به یه کافه
اتفاقی که برام جالب بود این بود که کلی آدم با سگ دیدیم و همینطور خانم‌های بی حجاب اما توجهی بهشون نکردیم و صحبت های خودمون رو ادامه میدادیم یعنی می‌خوام بگم انقدر غرق صحبت‌هامون بودیم که اصلا به این مسائل توجهی نمی‌کردیم مثل کسی که ببرنش یه کلوب شبانه و اون در حال معاملات کاریش باشه و به اطرافش خیلی توجه نکنه.
  • ۳ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۷
  • اقای ‌ میم

حالم از تو خیلی بده

یه جور حس پوچی و شکم سیری

  • ۱ نظر
  • ۱۱ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۰۷
  • اقای ‌ میم

کارگردان برنامه لاک جیغ تا خدا یه زمانی خودش در جهل بوده تا اینکه راهش رو پیدا میکنه و البته این روزها دوباره منحرف شده برام سواله چی میشه که یه نفر بعد از پیدا کردن راهش دوباره منحرف میشه؟ 

چه اتفاقی درونش میوفته که از راه درست به راه غلط منحرف میشه؟

معمولا اینجور آدم ها با تحقیق راهشون رو پیدا میکنن و تازه باید محکم تر هم بشن ولی اینجا ما شاهد انحراف هستیم. 

  • ۱ نظر
  • ۰۹ خرداد ۰۲ ، ۲۰:۵۴
  • اقای ‌ میم

پنجشنبه رفتم مصاحبه برای کار مورد نظر

بعد از پر کردن فرم تنها سوالی که ازم پرسیدن این بود که اکسل بلدی؟

منم گفتم تا حدی گفت یعنی مقدماتی گفتم بله

برگشت گفت باهاتون تماس میگیریم.

همینقدر کوتاه کلا آدم های سخت گیری نبودن چون یکشنبه باهام تماس گرفتند و وقتی من گفتم پنجشنبه میتونم بیام پذیرفتند و نگفتند خیلی دیره

من فقط دعا میکنم هر چه زودتر از اینجا خلاص شم همین

  • ۲ نظر
  • ۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۱۸
  • اقای ‌ میم

زندگی بدون جنگ نمیشه باید جنگید حتی اگه حالا حالاها به پیروزی نرسی

  • ۰ نظر
  • ۰۳ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۴۰
  • اقای ‌ میم

چه تصوری از من دارید راحت بگید اما بدون سرزنش از سرزنش متنفرم

توضیح بیشتری نمیدم که چرا این پست رو نوشتم چون توضیح زیاد نشانه ضعفه

  • ۳ نظر
  • ۰۳ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۴۸
  • اقای ‌ میم