یه بنده خدایی دم محل کارم هست که از یه طرف میپرسه اهل نمازی و سوال بعدیش اینه چرا با جنس مخالف رابطه نداری
- ۲ نظر
- ۳۰ دی ۰۳ ، ۱۶:۵۳
یه بنده خدایی دم محل کارم هست که از یه طرف میپرسه اهل نمازی و سوال بعدیش اینه چرا با جنس مخالف رابطه نداری
دیروز رفتم پیش یکی از دوستان بهم سه تا نکته گفت
۱. این بنده خدا تو کارخونه ای کار میکرده و با ماشینش تصادف میکنه براش ۵ ماه زندان میبرند گفت من هر کاری کردم که زندان نرم ولی اگه زندان رو میرفتم الان کار کارخونه رو داشتم خدا میخواست من برم زندان ولی من هر کاری کردم که نرم و در نهایت باعث شد کار کارخونه ام رو از دست بدم و مجبور بشم مسافر کشی کنم.
۲. تو خط کار میکرد ولی ایشون رو از خط انداختند بیرون بهم گفت کار خدا بود که من رو از خط بندازن بیرون که آدم ها رو بهتر بشناسم و الان هم من درآمدم بیشتره ولی خط اون ها جمع شده.
۳. میخواسته ازدواج کنه ولی به خاطر بی پولی ازدواج نکرده میگفت اون زمان یه ماشین و یه گوشی داشته و الان بعد بیست سال هنوز همون ماشین و گوشی رو داره فهمیدم که من اگه پول هم میخواستم باید ازدواج میکردم.
در حال حاضر یک سری از فیلم ها و برنامه ها رو میبینم که صرفا اگه جایی بحث شد بگم دیدمشون چون نمیپسندم از جامعه دور باشی بعد بعضیا هستند ازشون میپرسی فلان فیلم رو دیدی راحت میگن نه
دیشب حس کردم خیلی کارشون زشته که به هیچ عنوان مالیات نمیدند و فکر میکنند خیلی هم زرنگن و با وجود اینکه ممکنه رزومه خودم هم خراب شه تصمیم گرفتم فرار مالیاتیشون رو گزارش کنم و شاید برخوردی هم نشه ولی من این کار رو کردم.
از نظر جسمی بدنم ضعیف شده جوری که سرما میخورم تا یه هفته خونه نشینم و زود به زود هم سرما میخورم.
از نظر روحی هم همینطور یه حرف کوچیک میتونه آزارم بده
به صورت کلی تو بد وضعیتی قرار دارم.
یه همکار داشتم وقتی خبری رو براش میخوندم میگفت باید اخبار رو از جاهای معتبر دنبال کرد
حالا فکر میکنید جای معتبرش چی بود؟
بی بی سی فارسی و منوتو
دیشب یه خواب خوب دیدم و اون هم این بود که رفتم یک جایی و دیدم استاد و بچه ها داخل یک خیمه بودند و من هم رفتم کنار خیمه.
میدونم که در این خیمه به روم بسته نیست.
رفتم یه جایی برای کار ولی بعد از یک روز حس کردم کار پرفشاریه و خودم هم انقدر کشش کار پرفشار رو ندارم تا جایی هم که شنیده بودم کارهایی که خیریه هستند احتمالا خیلی اذیت کنند از نظر کاری به خاطر همین تصمیم گرفتم نرم اما مسئول اونجا تماس گرفت و گفت اگه ذهنیت بدی راجع به اینجا داری با گفت و گو حل میشه.
بعد از تماسش حس بدی بهم دست داد نسبت به خودم.
+التماس دعا دارم
دم محل کار یه دوستی بود که به دنبال راهنمایی کردن من بود اما من حرف هاش رو قبول نداشتم نه همه حرف هاش رو اما بخشیش رو چرا مثلا بهم میگفت جایی که برای کار میری صادقانه جلو نرو ولی من این حرفش رو قبول که نداشتم هیچ برام عجیب هم بود که چه جوری انقدر راحت ازم میخواست که دروغ بگم و مثلا حقوق بیست تومنی محل کار قبلی رو بگم سی تومن.